آیا میدانستید که ۵۰٪ کارمندان مدیرشان را ترک میکنند نه شرکتشان را؟
واقعیت امر آن است که بسیاری از شرکتیها یا مجموعههایی که میبینیم، توسط افرادی مدیریت میشوند که یا کسبوکار مذکور از پدرشان به ایشان به ارث رسیده یا ایشان استعداد بسیار زیادی در یک حوزهٔ خاص -مثلاً تحقیق و توسعه، اختراع یا نوآوری- داشته و پس از راهاندازی کسبوکاری در حوزهٔ تخصصی خود، شخصاً مدیریت مجموعه را نیز بر عهده گرفتهاند. علاوه بر این، به طور مثال بسیاری از بیمارستانها را میبینیم که توسط یک پزشک مدیریت میشوند و این در حالی است که ممکن است پزشک مذکور در حرفهٔ پزشکی حرفهای زیادی برای گفتن داشته باشد اما در حوزهٔ مدیریت یک مقاله هم نخوانده باشد چه رسد به این که توانایی این کار را داشته باشد! به عبارت دیگر، هیچکدام از ایشان به معنای واقعی کلمه مدیر نیستند (چه رسد به لیدر) و این مهارت مهم در دنیای کسبوکار کنونی را به صورت علمی فرا نگرفتهاند و نتیجه اینکه نمیتوانند پرسنل خود را راضی نگاه دارند.
به خاطر داشته باشید که شرکت دلیل اصلی خداحافظی نیروی کار نیست!
Gallup مؤسسهای تحقیقاتی در ایالات متحدهٔ آمریکا است که در زمینهٔ مدیریت به تحقیق، نظرسنجی و مشاوره میپردازد که در سال ۱۹۳۵ توسط George Gallup تأسیس شده است. طی یک نظرسنجی که توسط مؤسسهٔ Gallup از بیش از ۱۰۰۰۰۰۰ کارمند صورت گرفت مشخص شد که دلیل اصلی در ۵۰٪ موارد که نیروها شرکت خود را ترک میکنند یک مسئول، مافوق، سوپروایزر یا مدیر مزخرف است که این آمار گاهی تا ۷۵٪ هم میرسد!
فارغ از اینکه یک کارمند چقدر به کار و به شرکتی که در آن کار میکند علاقه داشته باشد، چنانچه تجربهٔ تعامل با مدیری خوب نداشته باشد، شرکت خود را -علیرغم میل باطنی- ترک خواهد کرد تا جایی که میشود گفت: آدمها شرکتشان را ترک نمیکنند بلکه مدیران خود را ترک میکنند!
در یک کلام، این مدیر یک کسبوکار است که نقشی تعیینکننده در نگهداری یا فراری دادن نیروهای خود بازی میکند و به نوعی هر وقت اتفاق ناگواری در کسبوکار مذکور افتاد، میتوان انگشت اتهام را به سوی مدیر مجموعه نشانه گرفت.
وقتی کسی نامدیر باشد و مثلاً کسب وکار به وی ارث رسیده باشد یا مدیریت یک مجموعه بر اساس قانون ناشایسته سالاری به وی تفویض شده باشد، ما تجربهٔ کار با یک مدیر مزخرف را خواهیم داشت که چیزی از مدیریت/ رهبری نمیداند و به سبک سنتی کار را به پیش خواهد برد. اما اوضاع زمانی وخیمتر میشود که ما با کسانی طرف حساب هستیم که گوی سبقت را از مدیران مزخرف ربوده اند.
مدیرانی که فکر میکنند مرکز عالم هستند
برخی مدیران هستند که فکر میکنند کانون موفقیت شرکت میباشند؛ از خصیصههای بارز این دست مدیران این است که خیلی علاقهای به بازخورد گرفتن از زیردستان خود ندارند، ایشان را در تصمیمگیریها دخالت نمیدهند و در یک کلام به حرف کسی گوش نمیدهند.
این دست مدیران -که جزو مزخرفترین موجودات عالم هستند- در نهایت در شرایطی قرار میگیرند که یک مشت افراد بله قربانگو، بیاعتماد به نفس و بیاراده که هیچ حرفی برای گفتن ندارند پیرامونشان را پر خواهند کرد و نیاز به توضیح نیست که این دست افراد هرگز نمیتوانند کاری از پیش ببرند.
عدم بازخورد دادن به کارمند توسط مدیر تا زمانی که خیلی دیر شده است
اکثر کارمندان دوست دارند تا از مافوق خود بازخورد (feedback) بگیرند اما برخی مدیران توانایی انجام چنین کاری را ندارند چرا که تعامل با پرسنل، آشنایی با روحیات و خصوصیات اخلاقی تکتک ایشان، بررسی عملکرد آنها و در نهایت توانایی بازخورد دادن بر اساس عملکرد یک فرد، کاری بس زمان بر و دشوار است و کمتر مدیری را میتوان یافت که از عهدهٔ انجام صحیح آن برآید.
این دست مدیران بازخورد نمیدهند و به تعامل با اعضای تیم خود نمیپردازند، تا اینکه دیگر خیلی دیر شده و در نهایت با انتقاد کردن صریح از کارمند، عزت نفس وی را تا پایینترین حد ممکن تنزل میدهند.
عدم برقراری ارتباط مدیر با همتیمیهایش
برخی مدیران هستند که درب اتاق ایشان همواره بسته است! برای دیدن و یا صحبت کردن با ایشان، بایستی با مسئول دفتر از قبل زمانی را هماهنگ کرد و در نهایت زمانی که به صحبت با مدیر میپردازیم، وی سرش داخل مانیتور است و ۱۰۰٪ توجه وی به ما نیست!
چنین رفتاری از سوی مدیر این تصور را در اعضای تیم ایجاد میکنند که آنها بیش از اینکه عضوی از تیم باشند، برده هستند و همین مسئله روز به روز انگیزهٔ کاری شان را کمتر و کمتر میسازد.
دیده نشدن کار کارمند توسط مدیر
پیش از این گفتیم که کارمندان دوست دارند تا از مدیر مافوق خود بازخورد بگیرند. علاوه بر این، یک کارمند دوست دارد تا کار خوبش توسط مدیر دیده شود و در غیر این صورت وی به مرور زمان انگیزهٔ کاری خود را از دست خواهد داد (برخی مدیران نه تنها نقاط مثبت کاری پرسنل خود را نمیبینند، بلکه دائماً کمی و کاستیهای کارمند را به وی گوشزد میکنند تا یک بار خدای ناکرده اعتماد به نفس وی بالا نرود و تقاضای حقوق بیشتر نکند).
چنین مسئلهای به مرور زمان عزت نفس کارمندان را کاهش میدهد و در نتیجه؛ انگیزهٔ کاری فرد به طرز قابلتوجهی پایین میآید و این میشود که تصمیم به ترک شغل خود میگیرد.
کلام آخر
اگر جزو افرادی باشید که چند سالی است وارد بازار کار شدهاید و در این مدت چندین شغل و شرکت مختلف را تجربه کردهاید، به طور حتم با مرور خاطرات گذشته درخواهید یافت که در بیشتر مواقع دلیل اصلی ترک شغل نه سختی کار بوده، نه سایر همکاران، نه حقوق کم و نه خیلی چیزهای دیگر؛ بلکه خود مدیر مافوق شما بوده است که منجر گردیده شما را از دست دهد.
آیا با آنچه در این مقاله مطرح شد موافقید؟ همچنین آیا تجربهای مشابه با آنچه در این مقاله گفته شد تاکنون داشتهاید؟ نظرات، دیدگاهها و تجربیات کاری خود را با دیگر کاربران به اشتراک بگذارید.
منبع: fardaiebehtar.com